ردپايي مانده بود از من به ساحل چند جا. ناگهان شد محو، با فرياد موجي بي صدا.
آنکه يکدم بر وجود من گواهي داده بود،
از سر انکار مي پرسيد: کو؟ کي؟ کِي؟ کجا؟
ساعتي بر موج و آن جاي پا حيران شدم، از زبان بي زبانان مي شنيدم نکته ها.
اين جهان: دريا، زمان: چون موج، ما: مانند نقش،
لحظه اي مهمان اين هستي دِه هستي ربا
با سلام
با پست جديد اصول سياست خارجي اسلام 3 « دعوت به اسلام» به روز هستم. ممنون ميشم اگر لطف کنيد.