... حبل المتین ...
دوشنبه 86 بهمن 22 :: 11:5 عصر :: نویسنده : حسین
امروز با روزای دیگه فرق داشت ، آخه روز 22 بهمن بود. اما این روز برام مثل همیشه نبود ، یک سری عناوین مثل پیروزی انقلاب ، راهپیمایی 22بهمن و ... تو ذهنم میومد. با خودم می گفتم چرا راهپیمایی ؟ درسته این شرکت کردن بر من واجبه ولی نکنه یه عادت شده باشه ؟ بعد کمی فکر کردم و شروع کردم به خودم جواب دادن . . . عده ای رو تو تاریخ دیدم که مدام تلاش کردن ، خون دل خوردن ، شکنجه کشیدن ، عزیزاشون رو از دست دادن و خیلی از سختی های دیگه تا بعد از ظلمهایی که به امامای ما شد یه حکومت شیعه و حکومتی که مبنای اون اسلام ناب باشه رو تشکیل بدن و دیدم حالا این نهالی که اونا کاشتن و بعد240 هزار مجاهد تو جنگ با خونشون آبیاریش کردن به دست من و هم نسلیانم افتاده ... با خودم گفتم اگه بخواهم تنها خودم رو توی این لحظات ببینم و کاری به گذشته و صفحات تاریخ نداشته باشم جفا کردم، استاتیکی نگاه کردم ، اصلاً دل مرده ام پس نگاهم رو بلندتر کردم دیدم می تونم با یه کاره ساده مثل همین تو خیابون رفتن و تکرار آنچه برادران و خواهران ایمانی برای پیروزی انقلاب گفتن،این درخت انقلاب رو از آفت دشمنان و توطئه هاشون هرس کنم ... پس وای بر من که وارث دستاورد این همه محنت و تلاشم اگر بجای کمک به انقلاب فکر قُر زدن باشم یا بی تفاوت باشم ... با خودم گفتم ای شهدای انقلاب شما خون دادید و آنچه داشتید هدیه راه عشقتون کردید وای برمن که حالا تنها یک حضور از من خواسته شده و دریغ کنم !؟ به سیل خروشان عشاق پیوستم و همراهشان پیمانی دیگر بستم و بار دیگر نا امیدی دشمن را مشاهده کردم... و برگشتم و با خودم می گفتم شعار تنها کافی نیست ، باید کمر همت بست و برای رفع مشکلات به کمک انقلاب بشتابیم ... خدایا به ما توفیق خدمت دِه ... موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها نویسندگان حسین (91)
صفحات وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 132
بازدید دیروز: 257
کل بازدیدها: 1686417
|
|