... حبل المتین ...
چهارشنبه 88 اردیبهشت 9 :: 10:11 صبح :: نویسنده : محمدحسن
سال پنجم هجرت است. در سکوت جاری لحظهها، غنچهای رو به آسمان عشق میشکفد و خانه کوچک و گلین باغبان عشق را سرشار از عطر خویش میکند. بوی گل یاس، دوباره در کوچههای مدینه میپیچد و دلهای عاشق به وجد میآید؛ چون طوبای رسالت دوباره به بر نشسته و ستارهای دیگر بر خانه وحی فرود آمده است. لبخند بر لبان علی علیه السلام و زهرا سلام الله علیها شکوفاست. « نام او زینب است »؛ این صدای پیامبر اسلام بود که در فضای عطر آگین خانه علی علیه السلام پیچید و تشنگان را سیراب کرد. پیامبر وحی چه زیبا بر او نام نهاد، زنیب، یعنی زینت پدر ؛ زینتی برای علی علیهالسلام که خود آیینه تمام نمای زیباییهاست. آری خوش آمدی، ای بانوی شجاعت و ای زینت پدر! ای آبروی روی علی علیه السلام، و ای عشق فاطمه سلام الله علیها! دیدگان خویش را که گشودی، زهره و ناهید در اندرون آبی حیدر و زهرای پاک درخشید. خوش آمدی، ای امید حیدر و آرزوی مادر! ای زبان یکتا گوی خدای بیهمتا! میلاد فرخنده عقیله بنی هاشم... دختر ولی خدا... حضرت زینب کبری (س) بر شیعیان مبارک باد. موضوع مطلب : ولادت, ویژه نامه, میلاد, حضرت زینب(س) چهارشنبه 88 فروردین 19 :: 11:35 عصر :: نویسنده : محمدحسن
در روز تشییع جنازه از دیدن آن خیل دلسوختگان بر خود لرزیدم. چگونه او در تنهایی خود این همه عاشق داشت؟ بسیار گفتند و شنیدیم که او لیاقت شهادت داشت. شهادت حقش بود. باب شهادت به روی شایستگان باز است. چگونه باور کنم؟ این روزگار که روزگار شهادت نیست. او همواره در پی جاودانگی بود. از مرگ نمیهراسید و باور داشت که این تن نه جای پروراندن کرم است، پیلهای است تا که پروانه آن را بشکافد و آن همه بر گرد شمع ولایت طواف کند، تا خود شمع صفت شود و در مدح عشق، کربلا، ندای هل من ناصر ینصرنی، را ندای حقطلبی تمام اعصار را لبیک گوید، او کربلا را در فکه یافت و از همان جا نیز به یاران امام حسین (ع) پیوست.(کتاب راز خون به روایت همسر شهید) موضوع مطلب : ویژه نامه, شهید, آوینی, 20 فروردین دوشنبه 88 فروردین 17 :: 11:18 صبح :: نویسنده : محمدحسن السلام علیک یا بنت رسول الله (صلى الله علیه و آله وسلم) ... ... نسیم ملایمى می وزد و مشامت را سرشار از عطر «گل محمدى» مى کند. احساس سبکى خاصى مى کنى و طرف «بالا سر مبارک» کشیده مى شوى. «تربت کربلا» را جلوت مى گذارى و تکبیر مى گویى. تربت کربلا هم در این جا بوى دیگرى دارد. دلت براى یک جرعه «زیارت عاشورا» لک مى زند. عاشورا! این سرخ ترین روز تاریخ... مى روى اما... نه! چطور دلت مى آید این جارا ترک کنى. این جا قطعه اى از بهشت است. اى کاش مى توانستى همیشه این جا بمانى!مى روى اما نه آن که آمده بودى. سبک، راحت، رها، عجیب حالتى دارى، گویا که در آسمانى و برابر ماه پا مى گذارى. و دلت تاریک! نه، روشن، مثل خورشید، سفید چون برف، آبى تر از آسمان، سبز، سبزتر از بهار. مى روى به امید این که دوباره خیلى زود برگردى و سلامش کنى. هر لحظه بر مى گردى وبه پشت سر نگاه مى کنى. گلدسته ها تو را به خود مى خوانند و کبوترى بر بلنداى «ساعت حرم» در امتداد نگاهت مى نشیند. کاش تو هم یک کبوتر بودى. یک کبوترحرم!... کریمه، کوثر کویر... موضوع مطلب : ویژه نامه, حضرت فاطمه, معصومه(س), علی الله اکبری آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها نویسندگان حسین (91)
صفحات وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 50
بازدید دیروز: 257
کل بازدیدها: 1686592
|
|