سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جمعه 86 بهمن 19 :: 1:48 عصر ::  نویسنده : حسین

 

این هم قسمت آخر شرح حکومت میانه روها از کتاب شیر و عقاب جیمز بیل امریکایی

 

 « هنری پرشت» در سفری که در اکتبر 1979 ، قبل از واقعه گروگانها به ایران داشت، موفق بود. او به همراهی « جان لیمبرت»، فارسی زبان آمریکایی، به یک مراسم نماز جمعه که « آیت الله منتظری»  در آن سخنرانی می کرد،  دعوت شدند. « پرشت» و کاردار« بروس لینگن» نیز با فرد فوق الذکر ملاقات کردند و پرشت هر دو ملاقات را دوستانه توصیف کرد.
دانشمندان که در میان سیاستگزاران از اعتباری  برخوردار بودند، استدلال می کردند که احتمال ندارد رهبران مذهبی شیعه مستقیماً در کار روزمره دولت دخالت کنند، اما به احتمال قوی ،  به عنوان نگهبان و راهنمای کلی در پشت صحنه باقی خواهند ماند. من جزو مدافعین پیشروی این استدلال بودم و تا آنجا پیش رفتم که در سال 1979 در مصاحبه ای با «.نیوزو. یک» مورخ 12 فوریه گفتم:« فکر نمی کنم (امام) خمینی رسماً در کار دولت دخالت کند، او به ویژه در مراحل اولیه، با نفوذ خواهد بود، اما بارها وبارها بر عهده گرفتن پست ومقام را تکذیب کرده است. » این نظریه که خیلی زود اشتباه بودن آن ثابت شد، براساس این حقیقت بود که از سال 1501 که اسلام شیعه ، مذهب رسمی ایران شد، هیچیک از روحانیون هرگز اداره دولت را بر عهده نگرفته بودند. ماهیت بی سابقه و نگران کننده انقلاب ایران به طور مؤثری غلط بودن  این درس تاریخی را ثابت کرد و بسیاری از ایران شناس ها را گیج نمود.

اعتقاد آمریکا به میانه روها، دولت را بر آن داشت که سیاست « حمایت محتاطانه » را پرورش دهد و تماس با نخبگان سیاسی جدید و متزلزل راکه در ایران بعد از پهلوی درحال ظهور بودند، افزایش داد. 

                                                                       
با وجود این حضور سیاسی جدید و فعال در ایران،آمریکا نتوانست رابطه معنی داری با رهبران مذهبی افراطی عمده برقرار کند. حتی تماس های آن با آیت الله های رام نظیر «آیت الله شریعتمداری» قاطع نبودند. این تا اندازه ای به دلیل بی علاقگی علمای برجسته به تماس با آمریکا با توجه به نبودن رابطه بین آمریکا و (امام) خمینی بود. در واشنگتن، کاخ سفید احساس رنجش سرسختانه ای نسبت به «آیت الله خمینی» داشت و همین طرز برخورد رنجورانه بود که منجر به امتناع دائمی از نزدیک شدن به رهبر اصلی انقلاب شد. هرچتد اینکه آیا (امام) خمینی مایل به ملاقات با مقامات آمریکایی بوده یا خیر، زیر سئوال قرار داد. مقامات مجرب سرویس خارجی آمریکا بعداً قاطعانه استدلال می کردند که برقرار نکردن تماس با نزدیکان (امام) خمینی یک اشتباه دیپلماتیک بزرگ بود. برای مثال، «کارل کلمنت» دراین مورد گفته است:«چگونه می توانستیم با نادیده گرفتن رهبر کشوری ، امید برقراری رابطه با آن را داشته باشیم ؟ این رویایی بیش نبود که سعی کنیم با دولت کار کنیم ، ولی در عین حال با امام کاری نداشته باشیم. دولت فاقد هر گونه قدرت بود و قدرت واقعی در دست (امام) خمینی بود .» شوروی این حقیقت را خوب درک کرد و سفیر آنها خیلی زود ملاقاتی با « آیت الله خمینی » ترتیب داد. سفیر فرانسه نیز تا پاییز 1979 دو بار با «آیت الله خمینی» ملاقات کرده بود.
برقرار نکردن رابطه با (امام) خمینی ادامه روندی بود که زمانی که برژینسکی هوشیارانه مانع اجرای طرح های تماس مستقیم آمریکا با نزدیکان (امام) خمینی شد، آغاز گردید. بعد از سقوط شاه ، چند تن از سیاست گذاران مهم آمریکایی سوالاتی در مورد ادامه روند امتناع از برقراری تماس با رهبر انقلاب مطرح کردند.
« چارلز ناس » کاردار آمریکا در اوایل ماه مه 1979 تماس با واشنگتن در مورد ملاقات با (امام) خمینی را آغاز کرده بود. این تلاش که گفته می شود بازرگان نیز آن را تصویب کرده بود و ظاهراً مورد تایید شخص (امام) خمینی نیز بوده ، مورد موافقت واشنگتن قرار گرفت که ناگهان قطعنامه مغرضانه سنا آن را نابود کرد. تا سپتامبر 1979 ، برخی از مقامات آمریکایی همچنان نگرانی خود را از آنچه که اکنون تلاش آشکار آمریکا به نادیده گرفتن و منزوی کردن (امام) خمینی بود، نمایان ساختند.
سیاستگذاران واشنگتن آگاه بودند که رهبران انفلابی ایران درمورد پذیرفته شدن انقلاب از سوی آمریکا تردید دارند و آمریکا نمی خواست اعتبار خود در نزد غیر مذهبی های میان رو را از دست بدهد. 
اعضای با نفوذ کنگره در واشنگتن که روابط نزدیکی با رژیم پهلوی داشتند، درمصاحبه ها و ضمن صدور قطعنامه هایی ، انقلاب ایران و سیاست آنرا تقبیح و محکوم می کردند.
سناتور « لا فتون چیلس » از فلوریدا افزود : « بسیاری از ما مدت زیادی است کنار ایستاده ایم و سکوت اختیار کرده ایم ... ما خواستار بازگشت ایران به کشور قانون هستیم» و سناتور « آبراهام ریکوف»از کانکتیکات گفت : « آنچه که در ایران امروز در جریان است، وضعی وحشیانه و ماورای تصویر همه ماست.» رییکوف افزود :«شاه دوست واقعی و ثابت شده آمریکا بود، تمام جهان اکنون باید این تندروهایی را که در ایران در جریان است، محکوم کنند. » 
با وجود اینکه بعد از انقلاب، نمونه های بسیاری از فعالیت های جاسوسی در ایران وجود داشت، دو واقعه در شکل گیری چگونگی روابط ایران و آمریکا از همه مشخص تر و نمایان تر بودند، واقعه نخست، طرح سازمان «سیا» برای برقراری رابطه با« ابوالحسن بنی صدر» و واقعه دوم طرح کلی تر سازمان «سیا»برای برقراری روابط کاری نزدیک با جناح میانه رو در تشکیلات انقلابی ایران بود. هر دو طرح، ناشیانه طرح ریزی شده بودند و به شکست فجیح میانه رو ها و سقوط نهایی اعتبار آمریکا در ایران کمک کردند . 
« عقاب » آمریکا نمی توانست با « شیر» ایران که مقتدرترین نیرو در خلیج فارس بود، رابطه نداشته باشد. معهذا روش اتخاذ شده برای اجرای طرح برقراری رابطه، به نحوی غیر حرفه ای، ناشیانه و ضعیف، تدوین شده بود. ماهیت غیر حرفه ای و ناشیانه این ماجرا، اعتبار و بقای سیاسی رهبر آمریکارا به خطر انداخت و ضربه جدی دیگری به اعتبار رو به نزول آمریکا در صحنه بین المللی زد و در این روند قطع روابط ایران و آمریکا ادامه یافت.




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ

نویسندگان
 ()
صفحات وبلاگ
لوگو

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 142
بازدید دیروز: 199
کل بازدیدها: 1646513




>