به ياد روي مه آلوده اش غزل خوانم
به فکر ماه پس ابرم و هراسانم
چقدر طول کشيد انتظار ، مي ترسم
به وقت آمدنت زنده ام ؟ نمي دانم
به فکر پرده کشيدن ز رويت اي ماهم
که از زمان ظهورت حدودا آگاهم
نه ، دور نيست زياد اين زمان ظهور
ببين صداي قدمت آيد از ته آهم
عطش براي شرب نگاهت ببين به لب هايم
همين بس است بيا و نگو نمي آيم
براي انتظار تو آقا توانمان رفته
براي شيعه بد است آقا ، نگو که تنهايم
پس از هزار و چند قرن هنوز مي نالم
که شيفته رخ ماه و خراب آن خالم
ولي همين که خوب فکر مي کنم شايد من
به شاخه هاي درخت شکفتنت کالم
مرا نبين که به گلشن و چمن خارم
اميد آمدنت را به روي گل دارم
به خاطر گلها بيا بهار گلزارم
که سيصد و سيزده گل در اين چمن دارم