ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ روح الله 

به ياد روي مه آلوده اش غزل خوانم

به فکر ماه پس ابرم و هراسانم


چقدر طول کشيد انتظار ، مي ترسم

به وقت آمدنت زنده ام ؟ نمي دانم


به فکر پرده کشيدن ز رويت اي ماهم

که از زمان ظهورت حدودا آگاهم


نه ، دور نيست زياد اين زمان ظهور

ببين صداي قدمت آيد از ته آهم


عطش براي شرب نگاهت ببين به لب هايم

همين بس است بيا و نگو نمي آيم


براي انتظار تو آقا توانمان رفته

براي شيعه بد است آقا ، نگو که تنهايم


پس از هزار و چند قرن هنوز مي نالم

که شيفته رخ ماه و خراب آن خالم


ولي همين که خوب فکر مي کنم شايد من

به شاخه هاي درخت شکفتنت کالم


مرا نبين که به گلشن و چمن خارم

اميد آمدنت را به روي گل دارم


به خاطر گلها بيا بهار گلزارم

که سيصد و سيزده گل در اين چمن دارم