بخش دوم
به محدوديت كاركتر ادامه مطلب قبل را در اينجا مي نويسم :
سخن سروش
2. پيامبر آفريننده و توليدكننده قرآن است
در مورد ديگر ميگوديد: استعاره شعر، به توضيح اين نكته كمك ميكند، پيامبر درست مانند يك شاعر احساس ميكند كه نيرويي بيروني او را در اختيار گرفته است، اما در واقع يا «حتي بالاتر از آن، در همان حال شخص پيامبر همه چيز است، آفريننده، توليدكننده، بحث درباره اين كه اين الهام از درون است يا از برون، حقيقتاً اينجا موضوعيتي ندارد، چون در سطح وحي تفاوت و تمايزي ميان درون و بيرون نيست».
* تحليل
اين كلمات و جمل ميرساند كه صاحب نظريه، قرآن را تجلّي شخصيت دروني پيامبر (ص) ميداند كه در اصطلاح به آن «وحي نفسي» ميگويند. توجيه وحي در مورد پيامبران از طريق مسئله تجلي شخصيت باطن، نخست از طرف گروههاي تبشيري يعني كشيشان و خاورشناسان اظهار شد و بيش از همه خاورشناسي به نام «درمنگهام» در اينباره گردوخاك كرده است. وي با تلاشهاي كودكانهاي ميخواهد براي قرآن، منابعي معرفي كند كه يكي از آنها تجلّي شخصيت دروني است. او درباره نظريه خود چنين مينويسد:
«عقل دروني محمد و يا به تعبير امروز شخصيت باطني او به بيپايگي آيين شرك، پيبرده بود. او براي رسيدن به مقام نبوت به پرستش خدا پرداخت و در غار حرا براي عبادت، خلوت نمود و در آن جا ايمان وجدان او به درجهاي بلند رسيد و افق افكارش وسيع، و ديد بصيرتش دو چندان شد. در اين مرحله آنچنان نيرومند شد كه براي هدايت مردم، شايستگي پيدا كرد. او پيوسته در فكر و انديشه بود تا آنگاه كه يقين كرد: اين همان پيامبري ميباشد كه خداوند او را براي هدايت بشر برانگيخته است. اين آگاهيها بر او چنان وانمود ميشد كه از آسمان بر او نازل ميشود و اين خطاب را خداوند بزرگ به وسيله جبرئيل براي او ميفرستد.»(وحي محمدي، ص 86)
آنچه احساس شاعران را از احساس پيامبران، جدا ميسازد، همان است كه آقاي سروش براي آن موضوعيتي قائل نشده است. شاعران منبع الهام را درون، و انبيا، منبع الهام را برون از خود ميدانند، ولي متأسفانه اين بزرگترين نقطه تفاوت را ايشان بسيار سهل و آسان گرفت و گفت: «بحث درباره اين كه آيا اين الهام، از درون است يا از برون، حقيقتاً اين موضوعيتي ندارد»، در حالي كه نقطه بارز تفاوت اين دو الهام در همين است.
افرادي كه در مسائل فلسفي و عرفان دست توانايي ندارند، نميتوانند مرز اين دو نوع الهام و دو نوع احساس را از هم جدا سازند، لذا همان مشركان عصر رسول خدا نيز به خاطر عدم توانايي در درك تفاوت اين دو نوع احساس، با خود فكر ميكردند كه چگونه ممكن است فردي از برون خود، الهام بگيرد و مأمور هدايت مردم شود. قرآن اين انديشه را از آنان چنين نقل ميكند:
«أكانَ لِلنّاسِ عَجباَ أن أوحَيْنا إلي رَجُل مِنْهُمْ أنْ أنْ أنذرِ النّاسَ وَ بَشّرِ الّذِينَ آمَنُوا أنّ لَهُمْ قَدَمَ صِدقٍ عِنْدَ رََبّهِمْ قَالَ الكافِرونَ إِنّ هذا لَسَاحِرٌ مُبينٌ» (يونس/ 2).
«آيا براي مردم مايه شگفت است كه بر شخصي از خود آنان وحي فرستاديم تا مردم را هدايت كند؟ و به گروههاي با ايمان بشارت بده كه در درگاه الهي سابقه نيك و راست دارند، ولي افراد كافر او را ساحر و جادوگر ميخوانند».
گروههاي مخالف براي مبارزه با «وحي محمدي» در تمام اعصار، توجيهها و تصورهايي داشتند ولي ماهيت توجيهها و تفسيرهاي باطل در تمام زمانها يكي بود. چيزي كه هست، در عصر حاضر، همان تهمتها و ناسزاها، همان توجيهها و تفسيرهاي بوجهلي و بوسفياني، تغيير قيافه داده و به صورت كالاي نو و به عنوان يك تحقيق علمي عرضه شده است.
3. مفاهم از خدا، و الفاظ از پيامبر
صاحب نظريه در عبارتهاي پيشين، از طريق اجمال و تفصيل، قرآن را توليد خود پيامبر را آفريننده قرآن دانست. اما در همين مصاحبه در جاي ديگر ميگويد:
«پيامبر به نحو ديگري نيز آفريننده وحي است. آنچه او از خدا دريافت ميكند مضمون وحي است. اما اين مضمون را نميتوان به همان شكل به مردم عرضه كرد چون بالاتر از فهم آنها و حتي وراي كلمات است. اين وحي بيصورت است و وظيفه شخص پيامبر اين است كه به اين مضمون بيصورت، صورتي ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد».
وي در اين نظريه، مفاهيم و معاني را از جانب خدا دانسته، ولي شكل و صورت را آفريده خود پيامبر ميشمارد. و در نتيجه بخشي از اعجاز قرآن را كه در زيبايي الفاظ و استواري تعبير نمايان ميشود، انكار ورزيده و فقط معاني را از جانب خدا دانسته است.
بنابراين قرآن كار مشتركي ميان خدا و پيامبر است زيرا معاني از جانب خدا و صورت از جانب پيامبر ميباشد تو گويي يك شركت سهامي است كه سرمايه از جانب خدا و صورتسازي از جانب پيامبر است.
اكنون بايد پرسيد كه اين نظريه نازلتر از نظريه نخستين است؟، در آنجا همه چيز از آن رسول خدا بود، جز يك رابطه ضعيف با خدا، ولي در اين جا معاوني بيصورت از جانب خدا و صياغت و صورت از جانب پيامبر!
و نيز بايد پرسيد: دليل شما براين مشاركت چيست؟ آيا خداي قادر بر انزال مفاهيم، قادر بر صورتسازي نيست؟
از اين گذشته، خود قرآن برخلاف اين نظريه گواهي ميدهد، زيرا كراراً به پيامبر امر ميكند: چنين بگو مثلاً: «قُلْ هُوَ الله أحََد» يعني مفاهيم و صور هر دو از جانب خدا است.
4. شرايط حاكم بر زندگي پيامبر، توليدكننده قرآن است
صاحب اين نظريه گاهي، خود پيامبر را مستقلاً توليدكننده قرآن ميداند و ميگويد: او همه چيز است، و نقش محوري دارد، و گاهي نوعي مشاركت بين خدا و پيامبر را مطرح كند، اما گاهي هم ميخواهد بگويد شرايط حاكم بر زندگاني پيامبر، توليدكننده اين مفاهيم و افكار و معاني است و به تعبير ديگر، زمان را آفريننده اين محصول (قرآن كريم) ميشمرد و ميگويد:
«تاريخ زندگي خود او، پدرش، مادرش، كودكياش و حتي احوالات روحياش در آن نقش دارند. اگر قرآن را بخوانيد حس ميكنيد كه پيامبر گاهي اوقات شاد است و طربناك و بسيار فصيح، در حالي كه گاهي اوقات پرملال است و در بيان سخنان خويش بسيار عادي و معمولي.... اين جنبه كاملاً بشري وحي است».
اكنون سؤال ميشود: او در اين تعبير ميخواهد قرآن را كتابي صددرصد بشري معرفي كند و بهسان ديگر مؤلفان قلمداد كند كه شرايط حاكم بر زندگاني آنان در نگارش و تعبير آنان كاملاً مؤثر ميباشد و به تعبير ديگر تمايلات و فرهنگها، در تدوين آن كاملاً مؤثر بوده است. اگر واقعاً چنين است، پس چرا خداي محمد، همه آنها را نفي ميكند و عاملي جز وحي را در آفرينش قرآن مؤثر نميداند و ميفرمايد:
«وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إنْ هُوَ إلاّ وَحْيٌّ يُوْحي * عَلَّمهُ شَديدُ الْقُوي» (نجم/ 3-5).
«او هرگز از روي هوا و هوس سخن نميگويد و آنچه ميگويد سروش غيبي است كه در اختيار او گذارده شده است و موجود نيرومندي (فرشته وحي) به او آموخته است».
دم زدن از اين كه قرآن كتاب بشري است، با صدها آيه قرآني در تضاد است. اينك برخي از اين آيات:
1- «ولو كانَ مِن عندِ غيرالله لوجَدوا فيه اختلافاً كثيراً» (نساء 82)
اگر از جانب غير خدا بود، در آن اختلاف فراواني مييافتند.
2- «كتاب انزلناه اليك لتُخرِجَ الناسَ مِنَ الظُلماتِ الي النور» (ابراهيم 1)
قرآن كتابي است كه ما آنرا فرو فرستاديم تا مردم را از تاريكيها به روشني وارد سازي.
3- «انا انزلناه قراناً عربياً لعلكم تعقلون» (يوسف 12)
ما آنرا به صورت قرآن عربي فرو فرستاديم تا بينديشيد.
4- «و كتاب انزلناه مبارك» (انعام 92)
اين كتاب مباركي است كه ما آنرا ارسال كرديم.
با اين گفتار صريح چگونه آنرا كتاب بشري تلقي كنيم و آنرا ساخته بشر بدانيم در حالي كه در صداقت و راستگويي محمد امين (ص) كسي ترديد ندارد.
* برداشتها و اطلاعات نادرست
ما، در اينجا به تبيين اصل نظريه ايشان پرداختيم كه به چهار صورت مختلف بيان ميكند، بدون اينكه دليلي بر نظريه خود بياورد، و خود تناقض، روشنترين گواه بر بيپايگي آن است.
...