سفارش تبلیغ
صبا ویژن
... حبل المتین ...
جمعه 86 بهمن 26 :: 1:8 عصر ::  نویسنده : حسین

 

گزارش تصویری از راهپیمایی 22 بهمن امسال

 

 

بعضی ها دوست داشتن تماشاچی باشن و روی جاهای بلند مثل پل های عابر پیاده و حتی روی درخت رفته بودند

و به صورت زنده برنامه رو تماشا می کردن.

 

آدمهای خلاق هر کدوم یه جور آدمک درست کرده بودن ، بعضی دانش آموزا هم کاردستی برای راهپیمایی درست

کرده بودن.

اونجا یه کلاس درسم برپا شد ، آقای رئیس جمهور مثل همیشه به یاد معلم بودنش افتاد و شروع کرد سوال جواب

کردن که :

آیا شما حاضرید ما از انرژی هسته ای دست برداریم ؟ آیا ...

و جمعیت هم مانند دانش آموزان با بله یا خیر شروع به جواب دادن کردن.

       

                                                                               

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

دوشنبه 86 بهمن 22 :: 11:5 عصر ::  نویسنده : حسین

 

 

امروز با روزای دیگه فرق داشت ، آخه روز 22 بهمن بود. اما این روز برام مثل همیشه نبود ، یک سری عناوین مثل

 پیروزی انقلاب ، راهپیمایی 22بهمن و ... تو ذهنم میومد. با خودم می گفتم چرا راهپیمایی ؟ درسته این شرکت

 کردن بر من واجبه ولی نکنه یه عادت شده باشه ؟

بعد کمی فکر کردم و شروع کردم به خودم  جواب دادن . . .

 عده ای رو تو تاریخ دیدم که مدام تلاش کردن ، خون دل خوردن ، شکنجه کشیدن ، عزیزاشون رو  از دست دادن

و خیلی از سختی های دیگه تا بعد از ظلمهایی که به امامای ما شد یه حکومت شیعه و حکومتی که مبنای اون

اسلام ناب باشه رو تشکیل بدن و دیدم حالا این نهالی که اونا کاشتن و بعد240 هزار مجاهد تو جنگ با خونشون

 آبیاریش کردن به دست من و هم نسلیانم افتاده ...

با خودم گفتم اگه بخواهم تنها خودم رو توی این لحظات ببینم و کاری به گذشته و صفحات تاریخ نداشته باشم جفا

کردم، استاتیکی نگاه کردم ، اصلاً دل مرده ام پس نگاهم رو بلندتر کردم دیدم می تونم با یه کاره ساده مثل همین

تو خیابون رفتن و تکرار آنچه برادران و خواهران ایمانی برای پیروزی انقلاب گفتن،این درخت انقلاب رو از آفت دشمنان

 و توطئه هاشون هرس کنم ...

پس وای بر من که وارث دستاورد این همه محنت و تلاشم اگر بجای کمک به انقلاب فکر قُر زدن باشم یا بی تفاوت

 باشم ...

با خودم گفتم ای شهدای انقلاب شما خون دادید و آنچه داشتید هدیه راه عشقتون کردید وای برمن که حالا تنها

 یک حضور از من خواسته شده و دریغ کنم !؟

به سیل خروشان عشاق پیوستم و همراهشان پیمانی دیگر بستم و بار دیگر نا امیدی دشمن را مشاهده کردم...

و برگشتم و با خودم می گفتم شعار تنها کافی نیست ، باید کمر همت بست و برای رفع مشکلات به کمک انقلاب

 بشتابیم ...

خدایا به ما توفیق خدمت دِه ...




موضوع مطلب :
دوشنبه 86 بهمن 22 :: 12:2 صبح ::  نویسنده : حسین

 

هر باری که توفیق پیدا می کردم به امامزاده صالح برم ،می دیدم بعضی مردم رو که دارن از مغازه های اطراف نمک می خرن و برای امامزاده می برن و این سوال برام باقی مونده بود که چرا نمک ؟

 

امروز که به زیارت امامزاده رفتم ، شروع کردم به پرس و جو تا اینکه یکی از خادما جوابمو داد و گفت :

امامزاده صالح چون در قسمت شمالی و سردسیر تهران واقع شده محوطه اطرافش در سرما یخ می زده و نیاز

بوده سطح وسیعی رو نمک بریزن مردم هم در فصل سرما برای کمک نمک نذر می کردن و می بردن امامزاده ...

امام حالا یه رسم شده و در گرما و سرما و تمام سال بعضی از مردم نمک می خرن و میارن امامزاده.

 

بگذریم مهم نیست اما بهونه ای شد یه یادی از فرزند صالح امام موسی کاظم (ع) بکنیم . 

 

السلام علیک یا صالح ابن موسی الکاظم

 




موضوع مطلب :
یکشنبه 86 بهمن 21 :: 10:40 عصر ::  نویسنده : حسین

 

سخنان امام باقر (ع)

 

سه چیز از مکارم دنیا و آخرت است : گذشت از کسی که به تو ستم کرده و پیوند خویشاوندی با کسی که از تو قطع

نموده و حلم و بردباری با کسی که بر تو نادانی کرده.

هر کس ظاهرش از باطنش بهتر باشد ترازوی عملش سبک خواهد بود.

از دشمنی و خصومت بپرهیزید ، زیرا خصومت دل را فاسد می کند و موجب نفاق میشود.

هر کس عمل کند به آنچه می داند ، خدا می آموزدش آنچه نمی داند.

دانش بیاموزید که دانش آموزی حسنه است و جستن دانش عبادت است و مذاکره علمی تسبیح خدا است و بحث

از دانش جهاد است و یاددادن دانش صدقه است و بخشیدن دانش به اهل آن نزدیکی به خدا است ، علم میوه

بهشت و انس در وحشت و مصاحب در غربت و رفیق در خلوت و راهنما در هنگام خوشی و کمک در گرفتاری و زینت

در مقابل دوستان و سلاح در مقابل دشمنان است.

 




موضوع مطلب :
یکشنبه 86 بهمن 21 :: 12:6 صبح ::  نویسنده : حسین

  

 

شهید مدرس هنگامی که به نمایندگی مجلس انتخاب شده بود ، به تهران نقل مکان کردند.

در آن زمان دو نوع خانه به نمایندگان می دادند یکی 2 تومانی بود و دیگری 15 ریالی که به انتخاب خود نمایندگان بود.

شهید بزرگوار منزل ارزانتر را انتخاب کردند ، اطرافیان که از رفت و آمد زیاد مردم به منزل ایشان خبر داشتند ، معترض شدند که چرا خانه بزرگ تر و بهتر را انتخاب نکردید ؟

شهید مدرس فرمودند :

می خواستم دستم بسته و زبانم باز باشد.

 

آری ما برای این صندلی ها چنین نمایندگانی می خواهیم .

 




موضوع مطلب :
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >   
درباره وبلاگ

نویسندگان
حسین (91)
صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 168
بازدید دیروز: 257
کل بازدیدها: 1686710



>